مطالب مربوط

علم و دانش در نهج البلاغه

علم و دانش در نهج البلاغه

1. رابطه دانش و عمل

العلمُ مقرونٌ بالعمل فمن علِمَ عَمِل؛ و العلم يهتفُ بالعمل فإن أجابه و الّا ارتحل عنه.
دانش در كنار عمل است، پس هر كس بداند عمل می كند و علم عمل را مى خواند، پس اگر اجابت كرد (علم) بماند وگرنه كوچ كند و برود.1

2. پست ترين و والاترين دانش

أوضعُ العلم ما وُقفَ على اللسان، و أرفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان.
پست ترين دانش آن است كه تنها بر سر زبان است و والاترين دانش آن است كه در اعضاى بدن انسان آشكار گردد.2

3. حركت با علم

العامل بالعلم كالسّائر على الطّريق الواضح، فلينظر ناظرٌ أسائرٌ هو أم راجعٌ.
آن كه از روى آگاهى و علم عمل مى كند، مانند رهروى است كه در جاده روشن قدم برمى دارد، پس بايد بنگرد كه به پيش مى رود يا به عقب برمى گردد.3

4. علم بی فایده !

رُبّ عالمٍ قد قتلَه جهلُه و علمُه معه لا ينفعُه.
بسا عالمى كه جهلش او را كشت و با اين كه علمش با او بود، ولى سودى به حالش نكرد.4

5. عمل در پی علم و یقین

لا تجعلوا علمَكم جهلاً، و يقينَكم شكّاً، اذا علمتم فاعملوا، و اذا تيقّنتم فأقدموا.
دانش خود را نادانى و يقينتان را شك قرار ندهيد، هرگاه دانستيد به دنبال عمل باشيد و چون يقين پيدا كرديد، اقدام نماييد.5

6. علمى را كه نمى دانى مگو!

لا تقُل ما لا تعلم، و إن قلّ ما تعلم.
آنچه را كه نمى دانى مگو، گرچه آنچه را كه مى دانى اندك باشد.6

7. دانش مضر

اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع، و لا يُنتفَع بعلم لا يَحقّ تعلّمه.
بدان كه در دانش ناسودمند خيرى نيست و آموختن دانشى كه سزاوار آموختن نيست، سودى ندهد.7

8. دانش بهتر از مال است

يا كميل العلمُ خيرٌ من المال، العلمُ يَحرُسك و أنت تَحرُس المال. و المال تنقصُهُ النفقه، و العلم يَزكو على الانفاق، و صَنيعُ المال يَزول بزَواله.
اى كميل! دانش بهتر از مال است؛ زيرا دانش تو را حفظ مى كند، در حالى كه تو بايد مال را حفظ كنى، مال به خرج كردن، كاهش مى يابد، ولى دانش با صرف كردن افزوده مى شود، و آن كه ساخته مال است با زوال مال از بين مى رود.8

9. آباد كردن سرزمين

و اكثِر مُدارسة العلماء، و مناقشة الحكماء، فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامة ما استقام به الناس ‍قبلك.
در عهدنامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: براى تقويت عواملى كه اوضاع سرزمين تو (مصر) را به سامان مى آورد و پيش از تو كار مردم به وسيله آن عوامل درستى و سامان مى گرفت، با دانشمندان و فرزانگان بسيار به گفتگو و تبادل نظر بپرداز.9

10. مردم بر سه دسته اند

الناس ثلاثه: فعالمٌ ربّانى و متعلّم على سبيل نجاة، و هَمَجٌ رَعاع أتباع كلّ ناعِق، يميلون مع كل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم و لم يَلجئوا الى ركنٍ وثيقٍ.
امام عليه السلام به كميل بن زياد فرمود: مردم به سه دسته اند: عالم ربانى، آموزنده در راه نجات حق، و مردم عوام و بى سروپايى كه دنبال هر صدايى مى دوند و با هر يادى حركت مى كنند كه نه از نور علم، بهره مندند و نه به پناهگاه محكمى تكيه زدند.10

11. نادانى دشمن آدمى

الناسُ أعداءُ ما جَهِلوا.
مردم دشمن آن چيزى هستند كه نمى دانند.11

12. دانش شنيدنى همراه دانش فطرى

العلمُ علمان: مطبوعٌ و مسموعٌ، و لا ينفعُ المسموعُ اذا لم يكُن المطبوعُ.
دانش بر دو قسم است: دانش فطرى (كه در نهاد انسان است) و دانش ‍ شنيدنى، دانش شنيدنى هرگاه با دانش فطرى نباشد سودى نمى دهد.12

13. تعهد آموزش

ما أخذ الله على اهل الجهل أن يَتعلَّموا حتى أخذ على اهل العلم أن يُعلِّموا.
خداوند از نادانان تعهد به آموختن دانش نگرفته، مگر آن كه قبلا از دانشمندان تعهد آموزش آنها را گرفته است13.

14. بالاترين شرافت

لا شرَفَ كالعلم.
شرافتى چون دانش نباشد.14

15. بسته شدن تحصيل

إذا أرذل الله عبداً، حَظَرَ عليه العلم.
هرگاه خداوند بنده اى را پست شمرد، او را از دانش محروم می کند.15

16. ميراث ارجمند

العلمُ وراثةٌ كريمةٌ.
دانش ميراثى است ارجمند.16

17. بصیرت و دانش

من أبصَر فَهِم، و من فَهِم عَلِمَ.
هر كه خوب بنگرد، حق را فهميد، و هر كه حق را فهميد، دانشمند گرديد.17

18. ندانستن عيب نيست

لا يَستحِينّ أحدٌ منكم اذا سُئل عمّا لا يَعلم، أن يقولَ لا أعلمُ و لا يَستحينّ أحدٌ إذا لم يعلم الشىءَ أن يتعلّمَه.
از سفارشات امام عليه السلام: هيچ يك از شما نبايد در برابر پرسش از چيزى كه نمى داند شرم كند كه بگويد من نمى دانم، و نبايد كسى كه چيزى را نمى داند شرم كند از اين كه آن را بياموزد.18

19. گفتار از روی جهل

لا خيرَ فى الصَمت عن الحُكم، كما أنه لا خيرَ فى القول بالجهل.
در سكوت از حكمت و دانش خيرى نيست، چنانچه در گفتار از روى نادانى خيرى نيست.19

20. دو گرسنه اى كه سير نمى شوند

مَنهومان لا يَشبعان: طالبُ علمٍ و طالبُ دنيا.
دو گرسنه اند كه سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.20

21. ظرف علم

كلّ وِعاءٍ يضيق بما جُعِل فيه، الّا وِعاء العلم، فانه يتّسعُ به.
هر ظرفى به آنچه در او گذاشته مى شود تنگ مى گردد، جز ظرف علم كه هر چه به آن اضافه گردد پهناور مى شود.21

22. فایده علم

يا كميل معرفة العلم دين يُدان بِه، به يكسبُ الانسان الطاعة فى حياته، و جميلَ الأحدوثة بعدَ وفاته.
اى كميل! آشنایی با علم دینی است که انسان به آن جزا داده می شود، به وسيله دانش انسان در دوران حياتش طاعت و بندگى خدا را به دست مى آورد، و پس از مرگش ذكر خيرى به جا گذارد.22

23. بستن راه هرگونه عذر

قطَعَ العلمُ عُذرَ المُتعلّلين.
علم، عذر بهانه آوران و آنها كه از مسئوليت شانه خالى مى كنند را قطع كرده است.23

24. عالم بى عمل

إن العالمَ العاملَ بغير علمه، كالجاهل الحائر الذى لا يستفيقُ من جهله، بل الحُجةُ عليه اعظم، و الحسرةُ له ألزم، و هو عند الله ألوَم.
عالمى كه به دانش خود عمل نكند، مانند جاهل سرگردانى است كه از نادانى اش بيدار نمى شود؛ بلكه حجت و برهان عليه او بزرگ تر و حسرت و اندوه او پيوسته تر است و اوست كه نزد خدا از همه بيشتر سرزنش مى شود.24

25. ترس از مرگ

بِالعلم يُرهَبُ الموتُ.
با دانش است كه از مرگ ترسيده مى شود.25

26. عمل كردن به علم

يا جابر قوام الدين و الدنيا بأربعه: عالمٌ مُستعملٍ علمَه، و جاهلٍ لا يستنكفُ أن يتعلّم، و جوادٍ لا يبخلُ بمعروفه، و فقيرٍ لا يبيعُ آخرتَه بدنياه؛ فاذا ضيّعَ العالم علَمه، استنكف الجاهل أن يتعلّم.
اى جابر! دين و دنيا به چهار كس پايدار است: عالمى كه به علم خويش ‍عمل كند، نادانى كه از آموختن ننگ ندارد، بخشنده اى كه از بخشش به جا دريغ نكند و فقيرى كه آخرت خويش را به دنيا سودا نكند، پس اگر عالم به علم خويش عمل نكند، نادان هم از آموختن سرباز زند.26

27. خير واقعى

ليس الخيرُ أن يكثُرَ مالُك و ولُدك، ولكنّ الخيرَ أن يكثُرَ علمُك و أن يَعظُم حلمُك، و أن تُباهى الناسَ بعبادة ربك.
خير آن نيست كه دارايى و فرزندت زياد شود؛ بلكه خير آن است كه علمت افزون و حلم و بردبارى ات بزرگ گردد و بتوانى در ميان مردم به پرستش ‍ پروردگارت مباهات كنى.27

28. سينه مملو از دانش

يا كميل!... انّ هاهُنا لَعِلماً جَمّاً (و اشار بيده الى صدره) لو اصبتُ له حملة! بلى اصبتُ لَقِناً غيرَ مأمون عليه، مستعملا آلة الدين للدنيا، و مُستظهراً بِنعم الله على عباده، و بِحُجَجه على اوليائه؛ أو مُنقاداً لِحَمَلة الحقّ لا بصيرةَ له فى احنائه، ينقدح الشك فى قلبه لاول عارض من شبهة. ألا! لا ذا و لا ذاك! أو مَنهوماً باللذة، سَلِسَ القيادِ للشهوة، أو مُغرماً بالجمع و الإدّخار، لَيسَا مِن رُعاة الدين فى شىء؛ أقرب شىء شَبَهاً بهما الانعامُ السائمه! كذلك يموت العلم بموت حامليه.
اى كميل! بدان در اين جا (با دست اشاره به سينه مباركش كرد) دانش ‍ فراوانى است، اى كاش افراد شايسته اى مى يافتم و از اين دانش به آنها تعليم مى دادم. آرى! شاگردانى براى آموختن دارم، اما افرادى زود آموزند و غير مطمئن؛ زيرا دين را ابزار دنيا قرار مى دهند و از نعمت ها و برهان های خدا بر ضد بندگان خدا و اولیای الهی كمك مى گيرند، و يا افرادى تسليم و مطيع پيشوايان حق اند؛ اما بصيرتى ندارند؛ شبهه آنها را مى لرزاند و به شك مى اندازد.
آگاه باش نه اين طايفه به درد مى خورد و نه آن. و نه طايفه سوم كه حريص بر لذتهاى دنيا و مهارشان به دست شهوت است و نه طايفه چهارم كه پول پرست و شيفته اندوختن زر و سيم و دنبال پس انداز مال اند، پس اين دو طايفه هم به هيچ وجه نگهدار دين نيستند. شبيه ترين موجودات به آنها چارپايان هستند كه براى چرا رها شده اند. آرى! چنين است که علم با مرگ حاملشان مى ميرد.28

29. سخن حكيمانه را بپذير!

خُذ الحكمة أنّى كانت، فانّ الحكمة تكون فى صَدر المنافق فتلَجلَجُ فى صدره حتى تخرُج فتسكُنَ الى صَواحبها فى صدر المؤمن.
سخن حكيمانه هرجا بود دريافت كن؛ زيرا حكمت در سينه منافق است و بدين سو و آن سو مى چرخد تا از آن به درآيد و خود را به يارانش در سينه مؤمن برساند.29

30. استوار در علم و عمل

لا تجعلوا علمَكم جهلاً، و يقينَكم شكّاً. إذا علمتُم فاعمَلوا، و إذا تيقّنتُم فأقدِموا.
آگاهى خود را جهل، و يقينتان را شك قرار ندهيد، بنابراين هرگاه دانستيد عمل كنيد، و هر وقت يقين كردند، اقدام نماييد.30

31. آگاهی و بصیرت، لازمه جنگ با دشمن

فُتِح بابُ الحرب بينكم و بين اهل القبله، و لا يَحمِلُ هذا العَلَم الّا اهلُ البصَر و الصبرِ و العلمِ بمواضع الحق.
باب جنگ ميان شما و اهل قبله باز شده است و اين پرچم را بر دوش نكشد، مگر كسى كه از بينش و شكيبايى و آگاهى به جايگاه هاى حق برخوردار باشد.31

32. دانش آموزى حتى از منافق

الحكمة ضالّة المؤمن، فخُذ الحكمة و لو من اهل النفاق.
حكمت، گمشده مؤمن است، پس آن را به دست آور، هر چند از اهل نفاق باشد.32

33. عالم زنده است گرچه بميرد

هلكَ خُزّان الاموال و هم أحياء، و العلماء باقون ما بَقى الدهرُ. اعيانُهم مفقودة، و امثالُهم فى القلوب موجودة.
مال اندوزان با آن كه زنده اند مرده اند و اهل علم تا دنيا هست زنده اند. پيكرهايشان از ميان مى رود، اما يادشان در دل هاست.33

34. با ارزش ترين ثروت

لا غِنى كالعقل .و لا فقرَ کالجهل
هيچ ثروتى چون عقل و هیچ فقری مانند نادانی نيست.34

35. فضیلت علم بر مال

العلمُ حاكمٌ و المالُ محكومٌ عليه.
دانش حكم فرماست، ولى مال فرمان بر.35

36. عالم حيوان نما

و آخَرُ قد تَسَمّى عالماً و ليس بِه... فالصورةُ صورةُ انسان، و القلبُ قلبُ حيوان، لا يَعرفُ بابَ الهدى فيتّبعَه، و لا بابَ العَمى فيصُدّ عنه و ذلك ميّت الأحياء.
(در مقابل بنده اى از بندگان خدا)، بنده ديگرى است كه عالم ناميده مى شود، اما عالم نيست، پس چهره چنين كسى چهره انسان، اما قلب او، قلب حيوان است. نه راه رسيدن به هدايت را مى شناسد تا به دنبال او برود و نه راه رسيدن به گمراهى را مى داند تا از آن روى برگرداند، پس انسانى با اين صفات، مرده اى است در ميان زندگان.36

37. دانشمند حقيقى

كلُّ عالمٍ غيرَه مُتعلِّمٌ.
هر دانشمندى جز خداوند يادگيرنده است.37

38. پرسیدن برای فهمیدن

قال عليه السلام لسائل سأله عن مُعضِلة: سَل تفقُّهاً، و لا تَسأل تعنُّتاً.
امام عليه السلام به شخصى كه از مساله مشكلى سوال كرد فرمود: براى فهميدن پرسش كن، نه براى آزار دادن.38

39. بپرسيد پيش از آن كه نيابيد!

ايها الناس! سَلونى قبلَ أن تفقِدونى، فَلَأنا بِطُرق السماء أعلمُ مِنّى بطرُق الارض.
اى مردم! از من بپرسيد پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا من به راه هاى آسمان داناترم از راه هاى زمين.39

40. راسخين در علم

إعلم أن الراسخين فى العلم هم الذين أغناهم عن إقتحام السُدَد المضروبة دونَ الغيوب، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علماً، و سَمّى تركَهم التعمّق فيما لم يكلّفهم البحث عن كُنهِه رُسوخا
بدان كه انسان هاى راسخ در علم كسانى هستند كه اقرار به همه غيب هاى پوشيده، آنان را از تجاوز از سدها و حدودى كه ميان آنان و حقايق غيبى زده شده بى نياز ساخته است، پس خداوند تعالى آنان را به جهت اعتراف به نادانى خود از وصول به آنچه احاطه علمى ندارند مدح فرموده و چشم پوشيدن و رها ساختن تعمق در آنچه را كه خداوند آنان را به بحث از حقيقت آنان تكليف نفرموده است رسوخ ناميده است.40

41. علم با عمل

إعقلوا الخبرَ اذا سمعتموه عقلَ رعاية لا عقلَ رواية، فإن رُواة العلم كثير، و رُعاته قليل.
هرگاه خبرى را شنيديد پيرامون آن تفكر كنيد، تفكر براى عمل نه براى نقل كردن؛ زيرا روايت كنندگان دانش بسيارند، اما عمل كنندگان به آن اندك اند.41

42. آبادى علم با ایمان

بالايمان يُعمَر العلمُ.
به وسيله ايمان علم آباد مى شود.42

43. احیا گران دانش

... هُم عَيشُ العلم، و موتُ الجهل.
آنها (اهل بیت پیامبر) مايه زندگانى علم و باعث مرگ جهل و نادانى هستند.43

44. جاهل دانا و دانشمند جاهل

إن الجاهلَ المتعلّم شبيهٌ بالعالم، و إن العالمَ المُتعسّف شبيهٌ بالجاهل المُتعنّت.
همانا نادان آموزنده، همانند دانشمند داناست، و دانشمندى كه بيراهه مى رود مانند جاهل ذليل است.44

45. نمى دانى لب مگشا!

دَع القولَ فيما لا تَعرِفُ، و الخطابَ فيما لم تُكلّف.
درباره آنچه كه نمى دانى و آنچه كه در مورد آن مسئول نیستی سخن نگو.45

46. عالم حقيقى

العالمُ مَن عَرفَ قدرَه، و كفَى بِالمرء جهلاً ألّا يعرفَ قدرَه.
عالم كسى است كه قدر و منزلت خود را بشناسد و آدمى را همين نادانى بس كه منزلتش را نشناسد.46

_______________________
پی نوشت:

1. حکمت 366
2. حکمت 92
3. خطبه 154
4. حکمت 107
5. حکمت 274
6. نامه 31
7. نامه 31
8. حکمت 147
9. نامه 53
10. حکمت 147
11. حکمت 172
12. حکمت 338
13. حکمت 478
14. حکمت 113
15. حکمت 288
16. حکمت 5
17. حکمت 208
18. حکمت 82
19. حکمت 182
20. حکمت 457
21. حکمت 205
22. حکمت 147
23. حکمت 284
24. خطبه 110
25. خطبه 156
26. حکمت 372
27. حکمت 94
28. حکمت 147
29. حکمت 79
30. حکمت 274
31. خطبه 173
32. حکمت 80
33. حکمت 147
34. حکمت 55
35. حکمت 147
36. خطبه 87
37. خطبه 65
38. حکمت 320
39. خطبه 189
40. خطبه 91
41. حکمت 98
42. خطبه 156
43. خطبه 239
44. حکمت 320
45. نامه 31
46. خطبه 103


تاريخ ارسال: یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 ساعت: 9:3 قبل از ظهر |تعداد بازديد : 486 نويسنده :

ديدگاههاي اين مطلب


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: